۱

سرخ و سیاه

کتاب سرخ و سیاه استاندال

اگر ادبیات فرانسه بر سه اصل بالزاک، فلوبر و استاندال استوار باشد، بی‌شک سرخ و سیاه کتابی است که استاندال به آن تکیه کرده است.
سرخ و سیاه، تعامل و تضاد دو رنگ.
خلعت سیاه روحانیت و سرخی خون مخالفان.
ماجرای روزگاران پس از انقلاب فرانسه و پیروان خالص ناپلئون که هنوز روزهای پرهیجان و التهاب پس از انقلاب را فراموش نکردند و در پی رگه‌هایی از قداست و اقتدار ناپلئون در دوران کنونی هستند.
اثری کلاسیک با مولفه‌های شاخص دوران خود، مونولوگ‌محور و گاه با قضاوت نویسنده و پردازش‌هایی به موازات داستان که ماجرا را به دو جلد رمان ختم می‌کند.
ژولین، شخصیت اول داستان که نماینده تمام‌قد بخشی از جامعه بود و همه احوالات را از نگاه خود مرور می‌کرد و مهر تایید می‌زد.
“بورژوآها و ثروتمندان همه فاسدند و برای دست‌یابی به قدرت باید وصل به مذهب و کلیسا شد.” قدرتی که پس از آن مخالفین ناپلئون و کوبندگان طبقه پنجم خانه‌ها را، نابود کرد.
استعداد و شعور ژولین در ابتدای داستان پیچیده در نفرت و کینه‌ای بود که‌ خواننده را به چرایی وامی‌دارد. تا حدی که قدم نهادن در راه عشق، بی‌تفکر احساسی و فقط برحسب همان نگاه انتقام‌جویانه است. به طوری که افرادی که ژولین را تحت نفوذ داشتند، مثل دوستش فوکه و راهب شلان هم تسلطی بر این افسارگسیختگی احساسی او نداشتند. باکرگی تفکر و جسم ژولین وقتی دریده شد که دانست احساسی به نام عشق، هنوز وجود دارد. و در راه این عشق تب‌دار، همچنان به بالانس تفکرات قدیم خود و نگاه جدیدش می‌پردازد.
نخستین هجرت ژولین در داستان، نه از وریر، که از خودش صورت گرفت. پوست‌اندازی او در مصائب صومعه، حین آموختن و پرورش در اجتماع صورت می‌گرفت. پسری که روزگاری  از ترس آبرو عشق را رها کرده بود، حالا برای تبرئه از تهمت دختر مسافرخانه‌دار، به تب‌ و تاب می‌افتد.
لایه‌های سیاسی و اجتماعی دوران، از زیر ردای روحانیت بیرون کشیده شده بود و کم‌کم این اتفاقات در داستان زندگی ژولین تنیده می‌شد.
در تجربه مجدد عشق، تکامل را شاهدیم. نگاهی کمتر خودخواهانه که شاید ذی‌نفوذ معشوق متکبر و زیبایی است که ژولین را بازیچه کرد و درنهایت از او بازی خورد. درست در بحبوحه تغیرات اجتماعی، سیاسی و تحول منسب ژولین، انقلابی در نوع نگاه وی به طبقه مرفه در حال وقوع بود که شاید با آن شخصیت قدیم فاصله داشت، اما به واقع تکرار همان انسان بود. فقط با شیوه‌ای دیگر.
بازی‌های عاشقانه داستان و اتفاقاتی که شاید به ذائقه مینیمالیسم قرن حاضر خوش نیاید، اما شاهکاری بود که استاندال دو قرن پیش خلق کرده بود‌ تحولی عظیم که روایتش به نوشتن این دوجلد رمان ختم شده بود.
مونولوگ‌های مبسوط، شالوده اصلی کار‌ بود. سبک و سنگین‌کردن‌های موشکافانه که پیش‌نیاز هر اتفاق بود.
دو زن داستان که هر کدام بخشی از قلب ژولین را داشتند و اما به واقع هر دو گوشه‌ای از روح بلندپرواز او را ارضا می‌کردند. شیفتگی دیوانه‌واری که از حیثیت و اعتبار خود و خاندانشان بگذرند. دو زنی که واکاوی شخصیت‌شان به همان اندازه ژولین و حتی بیشتر، جای بحث داشت.
و شخصیت‌های فرعی داستان مانند مادام دومارشال یا راهب پیرار که نماینده بخشی از جامعه آن دوران بودند و تاثیرشان را بر تغیر شخصیت داشتند، که در حوصله این یادداشت نیست.
کتاب با ترجمه فاخر عبدلله توکل اگرچه موافق با نوشتار عصر حاضر نبود اما به سبک نوشتاری استاندال بسیار نزدیک بود.

سرخ و سیاه/استاندال
ترجمه عبدالله توکل/ نشر نیلوفر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

جستجو

جستجو

پست‌های برتر